...



گریه گن بشین عکسه عشقتو ببین
ولی جایه گله نیست
 عاشقی یعنی همینحق داری بهونه ازهرچیزی بگیری
ولی حق نداری بری

...


r1655_udk6024mpd6z308zn77s.jpg



عشق يعني ..


شنیدیم٬ میگن:

وقتی یه دختر بخاطر یه پسر اشک میریزه ،
یعنی واقعن دوسش داره...

اما ....وقتی یه پسر بخاطر یه دختر اشک بریزه ،

یعنی دیگه هیچوقت نمیتونه کسیو مثل اون دوست داشته باشه ....

عشق یعنی

عشق یعنـــی

 یــــــکــــــی بــــــــــــــــود

و

 یکـــــــــی ... نــــآبــــــــــود


واقعا زیباست


اسمشو از موبايلت پاك مي کنی...


مسيجاش ديليت مي شه...


به دوستات ميگي حق ندارين جلوم اسمشو بيارين


به خودت تلقین میکنی که فراموشش کردی


اما...


با جاي خاليش تو قلبت چيكار مي كنی؟؟


با اين همه تشابه اسمی چيكار مي كني ؟؟


با  اهنگايي كه باهاش گوش ميكردي چيكار مي كني؟؟


وقتي غذايي كه دوس داره رو مي خوري و يادش میفتی چيكار مي كني؟؟..

 

وقتي ازت سراغشو مي گيرن  چيكار مي كني ؟؟  

 

وقتي تيكه كلامشو مي شنوي چيكار مي كني؟؟؟

السلام عليك يااباعبدالله


شـــــال مــاتَـمِــت آبـرو بـه مـن داد/مــوج پــرچمت دل رو داده بر بـاد
قـــــصه غــــــمت دریــــــای نـــگـاهـم/اســــم اعــظــمـت از لــــبــم نـیـفـتـاد
تــــویی کـه جـلوه تـا بـیکرونه داری/بـین دلای عــاشـق یـه خــونه داری
قـــــــدر تـــــموم عــــــالم دیــــوونـــه داری ...

آريا موبايل | Ariamobile.Net

ماه محرم

نام من سرباز کوي عترت است ، دوره آموزشي ام هيئت است . پــادگــانم چــادري شــد وصــله دار ، سر درش عکس علي با ذوالفقار . ارتش حيــدر محــل خدمتم ، بهر جانبازي پي هر فرصتم . نقش سردوشي من يا فاطمه است ، قمقمه ام پر ز آب علقمه است . رنــگ پيراهــن نه رنــگ خاکــي است ، زينب آن را دوخته پس مشکي است . اسـم رمز حمله ام ياس علــي ، افسر مافوقم عباس علي (ع)








فرارسيدن اين ماه عزيزروبه شما وخانوادتونتسليت ميگم
ماروازدعاي خيرتون محروم نفرمائيد

...


سلام بچه هاخوبین امیدوارم که خوب باشین بااینکه خودم خوب نیستم...
اول ازهمه عذرخواهی میکنم واز تمام دوستانی که لطف کردن به وبم سرزدن بااینکه من زیادبهشون
سرنمیزدم خصوصاازنرجس جون غزال جون ایداجون..وداداش گلم مهدی ومحسن...
وازاونایی که اومدن و به یه ادرس عوض شده برخورد کردن واقعاشرمندتونم....
خواهش میکنم ادامه مطلب روبخونیدهم درد دلمه وهم دلیل نت نیومدنم وتغییرادرس..
ونظریادتون نره...


 شعر عاشقانه


ادامه نوشته

به يادمحمدعرفان

به یاد امیر

ادامه نوشته

آرامش و سکوت

آرامش و سکوت

آرامش و سکوت

سکوت نهایی

سکوت نهایی

 

سر خاک من...!!

 

اونی که بیشتر اذیتم کرد بیشتر گریه میکنه...!!


اونی که نخواست ما رو بالاخره میاد دیدن جسدم...!!


اونی که حتی نیومد تولدم زیر تابوتمو گرفته...!!


اونی که سلام نمیکرد میاد برای خدافظی...!!


عجب روزیه اون روز...!!

 

حیف که اون موقع خودم نیستم...!!

...


روزی خیانت به عشق گفت:دیدی؟من بر تو پیروز شده ام

عشق پاسخی نداد

خیانت بار دیگر حرفش را تکرار کرد

ولی باز هم از عشق پاسخی نشنید

خیانت با عصبانیت گفت:چرا جوابی نمی دهی؟
سپس با لحنی تمسخر آمیز گفت:انقدر بار شکست برایت
سنگین بوده است که حتی توان پاسخ هم نداری؟
عشق به آرامی پاسخ داد:تو پیروز نشده ای

خیانت گفت:مگر به جز آن است که هر که تو آن را عاشق کرده ای
من به خیانت وا داشته ام ؟
عشق گفت:آنان که عاشق خطابشان می کنی بویی از من نبرده اند

........... چرا که عاشقان هرگز مغلوب عشق نمی شوند

دروغ می گفت دیگری را دوست می داشت بارها گفتم دوستم داری؟

گفت آری.

تا دیری خاموش بودم ولی آخر از پای شکیب افتادم و گفتم راست بگو

تو را خواهم بخشید آیا دل به دیگری بستی؟

گفت نه! فریاد زدم گفتم بگو راستش را،هر چه هست تو را خواهم بخشید

و از گناهت هر چند سنگین تر باشد خواهم گذشت...

عاقبت با آرزوی فراوان پیش آمد گفت:مرا ببخش... دیگری را دوست دارم.

گقتم حال که سال ها تو به من دروغ می گفتی.این بار هم من به تو دروغ

گفتم:

تو را نخواهم ببخشید.

 

 

 


دختر كوچكی هر روز پیاده به مدرسه می رفت و بر می گشت .
با اینكه ها آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان نیز ابری بود ،

دختر بچه طبق معمولِ همیشه ، پیاده بسوی مدرسه راه افتاد.
بعد از ظهر كه شد ،‌ هوا رو به وخامت گذاشت و طوفان و رعد و برق شدیدی درگرفت
.
مادر كودك كه نگران شده بود مبادا دخترش در راه بازگشت از طوفان بترسد

یا اینكه رعد و برق بلایی بر سر او بیاورد ، تصمیم گرفت كه با اتومبیل بدنبال دخترش برود .
با شنیدن صدای رعد و دیدن برقی كه آسمان را مانند خنجری درید ،

با عجله سوار ماشینش شده و به طرف مدرسه دخترش حركت كرد.
اواسط راه ، ناگهان چشمش به دخترش افتاد كه مثل همیشه پیاده به طرف منزل در حركت بود ،

ولی با هر برقی كه در آسمان زده میشد ، او می ایستاد ، به آسمان نگاه می كرد و لبخند می زد
و این كار با هر دفعه رعد و برق تكرار می شد.
زمانیكه مادر اتومبیل خود را به كنار دخترك رساند ، شیشه پنجره را پایین كشید و از او پرسید
:
"
چكار می كنی ؟ چرا همینطور بین راه می ایستی؟
"
دخترك پاسخ داد،" من سعی می كنم صورتم قشنگ بنظر بیاید، چون خداوند دارد مرتب از من عكس می گیرد."

گاهی...

گاهی پای کسی میمانی ....

که نه دیدی اش .... نه میشناسی اش .......

فقط حسش کرده ای .... تجمسمش کرده ای
....


پشت هاله ای از نوشته های مجازی روی پیج مجازی اش ...


که هر روز میخوانی و در جوابش میگویی ....


لایک
....

 
دست همیشه برای زدن نیست ....

کار دست همیشه مشت شدن نیست .....


دست که فقط برای این کار ها نیست .....


گاهی دست میبخشد .....


نوازش میکند ..... احساس را منتقل میکند .....


گاهی چشمها به سوی دست توست .....


دستت را دست کم نگیر ........

دوست دارم...

 

هر چه باشی دوست دارم ( متن عاشقانه )

من این شب زنده داری را دوست دارم

من این پریشانی را دوست دارم

بغض آسمان دلتنگی را دوست دارم

گذشت و دلم عاشق شد ، بیشتر گذشت و دلم دیوانه ات شد من این دیوانگی را دوست دارم
چه بگویم از دلم ، چه بگویم از این روزها ، هر چه بگویم ، این تکرار لحظه های با تو بودن را دوست دارم
بی قرارم ، ساختم با دوری ات ، نشستم به انتظار آمدنت ، من این انتظارها و بی قراریها را دوست دارم
چونکه تو را دارم ، چون به عشق تو بی قرارم، به عشق تو اینجا مثل یک پرنده ی گرفتارم
به عشق تو نشسته ام در برابر غروب ، این غروب را با تمام تلخی هایش دوست دارم
من این نامهربانی هایت را دوست دارم ، هر چه سرد باشی با دلم، من این سرمای وجودت را نیز دوست دارم
من این بی محبتی هایت را دوست دارم ، هر چه عذابم دهی ، من آزار و اذیتهایت را دوست دارم
هر چه با دلم بازی کنی ، من این بازی را دوست دارم
مرا در به در کوچه پس کوچه های دلت کردی ، من این در به دری را دوست دارم
مرا نترسان از رفتنت ، مرا نرجان از شکستنت ، بهانه هم بگیری برایم ، بهانه هایت را دوست دارم
من این اشکهایی که میریزد از چشمانم را دوست دارم ، آن نگاه های سردت را دوست دارم
بی خیالی هایت را دوست دارم ، اینکه نمیایی به دیدارم هم بماند،غرورت را نیز دوست دارم....
تو یک سو باشی و تمام غمهای دنیا هم همان سو، من تو را با تمام غمهایت دوست دارم....
هر چه بگویی دوست دارم ، هر چه باشی دوست دارم ، مرا دوست نداشته باشی ، من دوستت دارم
من این ابر بی باران را دوست دارم ، من این کویر خشک و بی جان را دوست دارم، این شاخه خشکیده و بی گل را دوست دارم ، من اینجا و آنجا همه جا را با تو دوست دارم....
من این شب زنده داری را دوست دارم
اگر با تو بودن خطا است و من گناهکار ،من گناه کردن را با تو دوست دارم...
بی مهری هایت به حساب دلم ، اشکهایم را که در می آوری نیز به حساب چشمانم من این حساب اشتباه را دوست دارم....

مـــذکر عزیــــز






مـــذکر عزیــــز : " مـــــ♥ــــرد " بـــاش !


زمیــــن به مــــرد بودنـــــت نیــــاز داره ! مــــرد باش ؛ نـــه فقط با جســ♥ــمت !

 





دوستت دارم !
گفتنش ساده است
شنیدنش هم
اما فهمیدنش
دشوارترین کارِ دنیاست این روزها
اما همین دشواری زیباست !
زیباست برایِ خاطرِ اطمینانِ دلت
که بفهمد
هر آواره ای عاشق نیست
هر رهگذری مجنون
و تو لیلیِ خاطره هایِ هرکس نخواهی بود !
دوستت دارم ساده ترین دشوارِ دنیاست
برایش باید از
من
گذشت
باید به
ما رسید
باید به
عشق
رسید

 

حاضری؟

تست love:

آهای…!!!

عکس عاشقانه

آهای…!!!

شما که جفتت رو پیدا کردی

شما که همدم و همنفس داری

شما که واسه درد دلت یه آغوش داری که توش آروم میشی

شما که عشقت پیشته و بی نیازی

آره با شمام…

یه لحظه رو واسه بوسیدنش از دست نده

دقیقه های با هم بودن زود می گذره

قدرش رو بدون

که تنها موندن سخت می گذره…

اینـــو آویـــــــــ ــــــــزه گوشت کــنـــــــــ ...!

اینـــو آویـــــــــ ــــــــزه گوشت کــنـــــــــ ...!



مگـــه نخوآستــی بــــری؟!!



پس اینکــــه گــــریـــــــــ ـــــــه می کــــنم یــآ نـــهــــــــــ !

 



اینــکه شــــآدمـــــــ ــــ  یــــآ نـــهـ !

 

اینکـــه مواظــــــ ــــــــــ ــــــب خــــودم هستــــــــــ ـم یـــآ نــهــــــــــــ !



بـه خــودمـ  ربــــــــ ــــــط دآره



تـــو کـــه بـــه خــــواسته ات رسیـــــــــــ ـــــــــــدیــــــــــــ...


رفتــــــ ــــــــــ ـــــــ ـــــی... 


 
پس دیگــــــــه ســــ ـــآکت شو لعنتیــــــــــــــ.....

صبح

 

http://asheganeh.ir/

گاهی اینکه صبح ها


دلت نمی خواد بیدار بشی


همیشه نشونه ی تنبلی نیست!


خسته ای از زندگی


نمی خوای قبول کنی که یک روزِ دیگه شروع شده

 

کی میشه؟؟؟

 

یعنی میشه یه روز...؟؟

 

...

وقتی مرا بغــــــــل میکنی

چنان جاذبه ی آغوشـــــت

به جاذبه زمین غلبـــــه میکند

که روحم به پــــرواز در می آید

 

خودکشی

normal_Avazak_ir-Love11444

آدم یک جایی دست به خودکشی میزند

نه اینکه تیغ بردارد و رگش رابزند نه!!

قیداحساسش رامیزند...

تـــــنــــــــهـــــا مــــــــانــــــــده ام

 

 

هیــچـــوقـت فـکـــر نــمیــکردم بــــه جــــرم عـــــاشـــقــی ایـــنــگــونــه مجــــازات شــــوم


دیــگر کســـی بـــه ســـراغـــم نــخـــواهد آمــــد قـــلـبم شـتـابان مـیــزتـد

 شــمــارش

معکوس برای انفجار در سینه ام و من تنهایی خود را در آغوش میکشم


تـــــنــــــــهـــــا مــــــــانــــــــده ام


زل زدم ، خــیـره شــدم ، پــلــک زدم ، مــحـو شــدم


یــــــــــک نــــــــــفــــــــــــر عشــــــــــــــــــق مــــــــــرا

در دلـــــــــــش آغـــــــاز نــــــــــکـــرد

 

اگه دوست داشتین ادامه مطلب

 روبخونیدبگیدکه رمزشوبهتون بدم!!!

 

ادامه نوشته

عشق واقعی

بهترين داستان های عاشقانه در وبلاگ

چشمای مغرورش هیچوقت از یادم نمیره .
رنگ چشاش آبی بود .
رنگ آسمونی که ظهر تابستون داره . داغ داغ…
وقتی موهای طلاییشو شونه می کرد دوست داشتم دستامو زیر موهاش بگیرم
مبادا که یه تار مو از سرش کم بشه .
دوستش داشتم .
لباش همیشه سرخ بود .
مثل گل سرخ حیاط . مثل یه غنچه …
وقتی می خندید و دندونای سفیدش بیرون می زد اونقدرمعصوم و دوست داشتنی می شد که اشک توی چشمام جمع میشد.
دوست داشتم فقط بهش نگاه کنم .
دیوونم کرده بود .
اونم دیوونه بود .
مثل بچه ها هر کاری می خواست می کرد .
دوست داشت من به لباش روژ لب بمالم .
می دونست وقتی نگام می کنه دستام می لرزه .
اونوقت دور لباش هم قرمز می شد .
بعد می خندید . می خندید و…

ادامه نوشته

داستان زیبای دو برادر مهربان

جدیدترین داستانهای کوتاه - داستان های آموزنده کوتاه

دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی كار می كردند كه یكی از آنهاازدواج كرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود .
شب كه می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف می كردند . یك روز برادر مجرد با خودش فكر كرد و گفت :‌
(( درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم . من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره می كند . ))
بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت .
در همین حال برادری كه ازدواج كرده بود با خودش فكر كرد و گفت :‌(( درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم . من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نكرده و باید آینده اش تأمین شود . ))
بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت .
سال ها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند كه چرا ذخیره گندمشان همیشه با یكدیگر مساوی است . تا آن كه در یك شب تاریك دو برادر در راه انبارها به یكدیگر برخوردند . آن ها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی آن كه سخنی بر لب بیاورند كیسه هایشان را زمین گذاشتند و یكدیگر را در آغوش گرفتند .

 

داستان کوتاه درباره یک وبلاگ نویس

بهاربیست

این داستان کوتاه درباره یک وبلاگ نویس است که دست سرنوشت
این وبلاگ نویس را با یک دختر زمینی آشنا میکند
پیشنهاد میکنم حتما این داستان را بخوانید
برای خواندن این داستان لطفا به بخش ادامه مطلب مراجعه کنید

اولین نیستیم .... اما بهترینیم ....!!

آخیش ، همه چیز فعلا تموم شد ، دیگه تنهای تنها شدم ، دیگه وقتی غصه میخورم کسی نیست که ناراحت بشه و غصه بخوره ، چرا همه به من طور دیگه ای نگاه میکنند ، حتی درختهای بلند این خیابان که به خیابان انقلاب ختم میشه ، چرا بهش گفتم اونطرفی بره ! ، میتونست از همینجا هم بیاد ، بگذار عقب رو نگاهی کنم ، هنوز سر جاش ایستاده بود و نگاهم میکرد ، چی بهم گفت ، گفت برو دنبالش ، محمد رضا کجا رفت ، ولش کن ، بگذار بره ، دیگه هیچکس و نمیخوام ، اونم رفت که رفت ، اصلا امشب خونه هم نمیرم ، میرم توی پارک میخوابم ، نه ، اینطوری که نمیشه ، دلم نمیخواد ، دل اونم نمیخواد ، ولی باید اینکارو کنیم ، باید اینطوری نشون بدم ، باید دیگه هیچ امیدی بینمون نباشه ، دو ماه دیگه که دیدمش درستش میکنم ، تا دو ماه دیگه من میمیرم ، نه ، یک ماه دیگه که مسیج ها شروع میشه دوباره زنده میشم ، زندگی تازه ، الان باید چیکار کنم ( همینطور گیج و ویج توی خیابان راه میرفت ، اصلا نفهمید چه وقت از وسط خیابان انقلاب گذشت ، چند بار نزدیک بود اتومبیل ها بهش برخورد کنند ، به یک خیابان خلوت رسید و به دیوار سیمانی کثیفش تکیه داد ، حالش خیلی بد بود ، دنیا دور سرش میچرخید ، مجبور شد بنشینه روی زمین ، تازه نشسته بود که بغضش ترکید و شروع به گریه کردن کرده بود ، هرچه کرد دیگر نتوانست جلوی خودش را بگیرد، در همین هنگام تلفنش زنگ زد )

ادامه نوشته

گریه

چقد سخته وقتی ازت میپرسه “ ناراحت شدی ؟ ”
اشک از چشات بریزه و بگی اشکال نداره . . .

 

 


 

 

کاش کسی باشد تا بغضهایم را قبل از لرزیدن چانه ام بفهمد
کاش . . .





درد می کشد بغض . . .
وقتی اشک هم آرامش نمی کند . . . !


%d8%a8%d8%ba%d8%b6-%d8%b1%d8%a7%d9%87-%da%af%d9%80%d9%80%d9%84%d9%88%db%8c%d9%85-%d8%b1%d8%a7-%d9%85%db%8c%e2%80%8c%da%af%db%8c%d8%b1%d8%af-...png

چه رابطه ای است بین گلوی تو و چشمان من ؟
تو بغض میکنی ، چشمان من خیس می شوند . . .



تا دلت بخواهد بغض دارم !
تا حدی که به بغض هایم خمس تعلق میگیرد . . .

 


سر میز شام به یادت می افتم . . .
بغض میکنم . . .
اشک در چشمانم حلقه میزند . . .
همه با تعجب نگاهم میکنند !
و من لبخند میزنم و میگویم : چقدر داغ بود !



12114_247746542028671_1919163162_n0.jpg

مـُـخـاطـَـب خــــاص دُنیـــــا

 
7fcb9c57398c3e892c6fc910590d7398-425

بــا تَمــامِ مِـداد رَنـگـے های دُنیــا


به هـَـر زَبــانی کــه بـِدانــے یـا نــَــدانے


خـالــے اَز هَــر تـَشـبیـه وَ اِسـتــعاره وَ ایـــهـام


تَـنهـــا یـــک جـــُـــــمله بـَــرایـت خـواهـَـــم نــِـوشــت


دوسـتَت دارَم خـــاص تــَــریـن مـُـخـاطـَـب خــــاص دُنیـــــا


متن های تصویری

 

je (4)


عکس و متن عاشقانه جدید و فوق العاده زیبا


عکس و متن عاشقانه جدید و فوق العاده زیبا

 
ادامه نوشته

صــدای گـریـه ی مــرد

57561665018335932708.jpg

مــــرد


چــیزی داره بــه نـــام غـــرور


بــرای هـــمین هــمه فــکر مــیکـنن دلــش از ســنگــه


وگـــرنـه .. هـــزار بــار بــیشتر از زن بـه احـساسـات و نوازش نــیاز داره



بــاور نــداری ؟؟؟

آهـــنگــی غــمگـین تـر از صــدای گـریـه ی مــرد ســراغ داری ؟؟!